جهت دریافت حدیث هفته برروی اشتراک خبرنامه کلیک کنید.
امام رضا عليه السّلام و نويد از امام عصر عليه السّلام
عصر هشتمين امام نور حضرت رضا عليه السّلام داراى ويژگي هاى گوناگونى بود و سخن از آن روزگار، نياز به بحث گسترده و كتاب ديگرى دارد.
من بر اين انديشه نيستم كه آن روزگار، روزگار آزادى كامل براى بيان حقايق و حركت براساس عدالت و فضيلت بود و آن گرامى مى توانست هر سخن حقى را به زبان آورد يا هر كار شايستهاى را در جهت خدمت به حق و مردم ستمديده انجام دهد و نيز بر اين انديشه هم نيستم كه آن حضرت به گونهاى در فشار استبداد بود كه نمى توانست سخنى از حق و عدالت به زبان آورد، نه! نه آنگونه بود و نه اينگونه، بلكه جوّ حاكم بر عصر و جامعۀ زمان او، ميان آزادى و استبداد مطلق در نوسان بود.
هنگامى كه هارون، آن عنصر تجاوزكار، مرد و پسرش مأمون به جاى او قدرت را بدست گرفت، به ظاهر، سياست محبّت و دوستى با علوي ها و در صدر آنان حضرت رضا عليه السّلام را در پيش گرفت و شرايط سياسى او را ناگزير ساخت كه امام رضا را به ولايت عهدى خويش برگزيند و در كشور پهناور اسلامى بنام آن حضرت سكّه بزند و به سخنوران و شاعرانى كه او را مى ستودند، بذل و بخشش نمايد.
و اين فرصت گرانبهايى بود كه حضرت رضا عليه السّلام از آن به منظور سخن گفتن از امام مهدى عليه السّلام و نويد دادن از آن وجود گرانمايه و ظهورش، به شايستگى بهره گرفت. براى نمونه:
١-هنگامى كه «دعبل خزاعى» آن شاعر انديشمند اهل بيت عليهم السّلام بر حضرت رضا عليه السّلام وارد شد و قصيدۀ معروف خويش را بر او خواند و به اين شعر رسيد كه :
خُروجُ إمامٍ لا محالةَ خارجّ يقومُ على اسم اللّه و البَرَكاتُ
يُميَّزُ فينا كلَّ حقًّ و باطلٍ و يجزى على النعماء و النقماتِ
يعنى : قيام شكوهمند امام راستين از خاندان رسالت كه بى ترديد ظهور خواهد نمود و براساس نويدهايى كه داده شده است، در پرتو نام بلند خدا و بركات او براى اصلاح زمين و زمان بپا خواهد خاست.
او در ميان جامعه، هر حق و باطل و داد و بيدادى را از هم جدا مى سازد و بر نعمتها و شايسته كرداريها و سپاسگزاري ها و نيز بيدادها و ناهنجاري ها پاداش و كيفر در خور، خواهد داد.
آرى! هنگامى كه شاعر اين شعر را خواند حضرت رضا عليه السّلام بشدّت گريست و فرمود:
«يا خزاعى! . . . نَطَقَ روحُ القُدس على لسانك بهذين البيتين. . . فهل تدرى مَن هذا الإمام؟ و متى يقوم؟»
فقال: «لا يا مولاى! . . . إلاّ أنّى سمعتُ بخروجِ إمامٍ منكم يُطهَّرُ الأرضَ مِن الفساد و يملأها عدلاً كما مُلئَت جوراً.»
فقال الإمام عليه السّلام: «يا دعبل! . . . الإمامُ بعدى: محمّد إبنى و بعد محمدٍ إبنهُ على و بعد على إبنه الحسن و بعد الحسن إبنه الحُجَّة القائم المنتظَر فى غيبته، المُطاع فى ظهوره، لو لم يبق من الدنيا إلاَّ يومٌ واحد لطوَّل اللّه ذلك اليوم حتى يَخرج فيملا الأرض عدلاً كما مُلئت جوراً.»
آنگاه حضرت افزودند :
«و أمّا متى. . . فإخبارٌ عن الوقت و لقد حدًّثنى أبى عن أبيه عن آبائه عن على عليه السّلام: أنّ النبىّ صلّى اللّه عليه و اله قيل له: يا رسول اللّه! متى يخرج القائم مِن ذُريَّتك؟
فقال صلّى اللّه عليه و اله: مَثَلُهُ مَثَل الساعة (القيامة) لا يُجلّيها ِلوَقتها إلاّ هو، ثَقُلَت فى السماوات و الأرض، لا يأتيكم إلاّ بغتة.» اكمال الدّين، ج ٢، ص ٣٧٢ و فرائد السمطين، ج ٣، ص ٣٣٧
يعنى : «دعبل» ! در اين دو بيت، روح القدس بر زبانت سخن نهاده است. آيا مى دانى اين امام كيست؟ و چه زمانى ظهور خواهد كرد؟
«دعبل» گفت: «نه سرورم! جز اينكه از اهل آن شنيده ام كه امامى از شما خاندان وحى و رسالت قيام خواهد كرد و زمين و زمان را از تباهى و فساد پاك كرده و از عدل و داد لبريز خواهد ساخت.»
امام عليه السّلام فرمود : «دعبل! امام پس از من پسرم «محمّد» است و پس از او پسرش «على» و پس از او پسرش «حسن» و پس از او پسرش «قائم» همو كه در غيبتش ديدگان در انتظارند و پس از ظهور مباركش فرمانش را به جان مى خرند.
دعبل! اگر از عمر جهان جز يك روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را آن قدر طولانى خواهد ساخت كه او ظهور كند و زمين را از عدل و داد پركند همان گونه كه به هنگامۀ ظهورش از ستم و بيداد لبريز است.
آنگاه فرمود:
«امّا از هنگامۀ قيام و ظهور مهدى عليه السّلام پرسيدى. . . پدران گرانقدرم آورده اند كه از پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه و اله از هنگامۀ قيام فرزندش مهدى عليه السّلام سؤال شد كه فرمود:
داستان قيام و ظهور مهدى عليه السّلام مانند داستان برپايى قيامت است كه جز خدا هيچ كس از هنگامۀ آن آگاه نيست.
اين واقعيّت بر آسمانها و زمين گران است و هنگامۀ ظهور آن حضرت بناگاه به شما خواهد رسيد.»
٢- «ابو الصّلت هروى» آورده است كه به حضرت رضا عليه السّلام گفتم :
«سرورم! نشانۀ «قائم» شما به هنگامۀ ظهور چيست؟»
حضرت فرمود:
«علامته أن يكون شيخ السنّ، شابّ المنظر، حتّى أنّ الناظر اليه ليحسبه إبن أربعين سنة أو دونها و إن من علاماته أن لا يهرم بمرور الأيّام و الليالى حتّى يأتيه أجله.»اكمال الدّين، ج ٢، ص 652 و بحار الانوار، ج 52، ص 285
يعنى : از نشانه هايش اين است كه با وجود عمر طولانى بصورت جوانى شاداب و پرشكوه ظاهر مى گردد به گونه اى كه هركس بر او نظاره كند او را كمتر از چهل سال مى نگرد و از ديگر نشانه هايش اين است كه گذشت روزگار تا آخرين لحظات زندگى او را پير نمى سازد.