جهت دریافت حدیث هفته برروی اشتراک خبرنامه کلیک کنید.
امام حسن عسكرى عليه السّلام و نويد از حضرت مهدى عليه السّلام
يازدهمين امام معصوم، حضرت عسكرى عليه السّلام پدر گرانقدر امام عصر عليه السّلام است و طبيعى است كه بيشتر نويدها در مورد طلوع آن خورشيد جهانافروز، بايد از آن حضرت و به دست و زبان او به مردم داده شود، چرا كه آن گرامى از همۀ امامان، به ولادت فرزندش نزديك تر بود و زيبنده مى نمود كه مژده به طلوع خورشيد جمال دل آراى او را در گسترده ترين شكل ممكن به همگان بدهد، امّا آيا اين كار با آن همه موانع، مشكلات، سختگيريها و فشارهايى كه بر جامعه و بويژه پيروان خاندان وحى و رسالت وارد مى شد، ممكن بود؟
مى دانيم كه اعتقاد به اصل ظهور مهدى نجات بخش و اصلاحگر عصرها و نسلها كه پيامبر گرامى و امامان معصوم عليهم السّلام همگى بشارت آمدن او را داده بودند در ميان همۀ قشرهاى مسلمانان از همان روزگاران، يك اصل قطعى و معروف بود و در بخش هاى آيندۀ اين كتاب خواهيم ديد كه مدّعيان دروغين مهدويّت نيز، از همين باور عمومى و همين اصل اعتماد و انتظار برخاسته از نويدها در مورد مهدى اهل بيت، سوء استفاده كرده و به دروغ و فريب، روايات و بشارتها را به خود تطبيق و تفسير مى كردند.
با اين بيان، اعتقاد به ظهور مهدى عليه السّلام از امور ترديد ناپذير در آن روزگاران بود بويژه كه روايات هم بر اين نكتۀ حساس پافشارى مى كنند كه آن گرامى با ظهور خويش ستمكاران و خودكامگان را از ميان برداشته و جهان را از عدالت و دادگرى لبريز خواهد نمود.
و نيز اين نكته هم روشن است كه رژيم سياهكار و حق ستيز بنى عباس در صدر دشمنان اين اصلاحگر بزرگى باشد كه روايات، بشارت آمدن او را مى داد، چرا كه عباسيان خوب مى دانستند كه حكومت ظالمانۀ آنان در صورت ظهور مهدى نجات بخش بدست او نابود گشته و خون پليدشان نيز به كيفر آن همه جنايت و استبدادگرى، طعمۀ شمشير عدالت او خواهد شد.
با توجّه به اين دو نكته آيا حضرت عسكرى عليه السّلام باز هم مى توانست ولادت آن اصلاحگر بزرگ تاريخ را بطور گسترده اعلان كند و نويد طلوع خورشيد جمال او را به شيفتگان و دوستداران بدهد؟
آيا چنين كارى از نظر عادى به خطر افكندن جان گرامى حضرت مهدى عليه السّلام نبود؟ و در صورت اعلان ولادت، آيا دشمن پليد به خانۀ او يورش نمى برد و همۀ خاندانش را از دم شمشير نمى گذراند و قتل عام نمى كرد؟
از نظر عادى چه چيزى مى توانست مانع اين شقاوت و جنايت رژيم حاكم گردد؟
با اين شرايط مرگبار، بايد ديد حضرت عسكرى عليه السّلام چه تدبيرى انديشيد؟
آيا در مورد ولادت حضرت مهدى عليه السّلام بطور كلّى سياست سكوت در پيش گرفت و ميلاد نور را از همگان حتّى از دوستان و مؤمنان به امامت او، مخفى داشت؟
اگر چنين بود شيعيان چگونه از ولادت نور آگاه شدند ؟ به ويژه كه حضرت عسكرى عليه السّلام زندگى خويش را نيز در خطر جدّى مى ديد و با علم امامت مى دانست كه بزودى با سمّ خيانت در سنّ ٢٨ سالگى به شهادت مى رسد و فرمان خدا، او را متعهّد ساخته است كه امام راستين پس از خويش را بخاطر نجات امّت از تباهى و گمراهى معرّفى نمايد، چرا كه تمامى مسلمانان بر اين اصل پايبند هستند كه پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه و اله فرمودند:
«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية.» { كافى، ج ١، ص ٣٧٧، بحار الانوار، ج ٨، ص 362، شرح تفتازانى، ج ٢، ص 275، صحيح مسلم، ج ۶، ص ٢٢، مسند احمد بن حنبل، ج ٣، ص ۴۴۶ و سنن بيهقى، ج ٨، ص 156 }
يعنى : هركس از دنيا برود و امام راستين زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است.
راستى شرايط بسيار پيچيده و مشكل، سخت غير قابل حلّ مى نمود، جز انديشۀ والا و درايت امام، انديشهاى، توان حلّ آن را نداشت.
تنها انديشۀ بلندى مى توانست آن معمّاى پيچيدۀ سياسى و اجتماعى و عقيدتى را، حل كند كه بينش و حكمت به زيباترين چهره در آن تجلّى داشته و آگاهى و تجربه به بهترين شكل در آن آشكار گشته و واقعيّت علم امام و تدبير شگفتانگيز آن حضرت جلوه گر شده، تحقّق هدفهاى بلند با رعايت همۀ جوانب و ابعاد را تضمين نمايد.
راه حلّى كه امام عسكرى عليه السّلام براى آن معمّا برگزيد اين بود كه با تدبير بسيار ظريف و دقيقى، نه ولادت آن خورشيد جهانافروز را آشكار ساخت تا خطرخيز باشد و نه آن گونه سياست پوشيده داشتن بكار گرفت كه از دوستداران و شايستگان نيز نهان كند و دستاويزى براى بهانه جويى در آينده باشد.
اين تدبير ظريف و حكيمانه در بخش آيندۀ كتاب خواهد آمد، در اينجا تنها به ترسيم دو روايت از آن گرامى بسنده مى كنيم :
١-از مرد درست انديشى بنام «عيسى بن صبيح» { عيسى بن صبيح عرزمى از اصحاب امام صادق عليه السّلام است و نجاشى در رجال خود تصريح به وثاقت وى نموده است. رجال نجاشى، ص 296 } آورده اند كه : من در زندان بودم كه حضرت عسكرى عليه السّلام را به زندان آوردند و من او را بخوبى مى شناختم.
حضرت در اوّلين برخورد به من فرمود:
«عيسى! مى دانى كه اكنون چند سال از عمرت مى گذرد؟ درست ۶۵ سال و دو روز.»
هنگامى كه امام عليه السّلام اين خبر را داد به كتاب دعايى كه همراهم بود و تاريخ ولادتم در آن ثبت شده بود نگاه كردم، ديدم شگفتا همان گونه است كه حضرت عسكرى عليه السّلام فرموده، بدون يك روز كم و زياد.
آنگاه فرمود: «آيا پسر دارى؟»
گفتم: «نه سرورم!»
فرمود: «بار خدايا! به او فرزند روزى سازى كه پشتوانه و ياروياور او باشد كه فرزند، خوب پشتيبانى است.»
و اين شعر را خواند كه:
مَن كان ذا ولدٍ يُدرك ظلامتَة إنَّ الذّليل الّذى ليست له عَضُد ُ
يعنى : كسى كه داراى فرزندى قهرمان و نسل و تبارى شايسته كردار باشد، حقوق به غارت رفته خويش را باز خواهد يافت.
و ذلّت زده آن كسى است كه براى او بازوى توانمند و دادخواه و مدافع دليرى نباشد.
به آن حضرت گفتم: «سرورم! آيا شما پسر داريد؟»
حضرت فرمود:
«إى و اللّهِ! سيكون لى ولد يملأ الأَرضَ قسطا، فأمّا الآن فلا.»
يعنى : آرى! بخداى سوگند ، بزودى صاحب پسرى خواهم شد كه زمين را از عدل و داد لبريز خواهد نمود، امّا الآن كه با تو سخن مى گويم، نه.
سپس اين شعر را زمزمه كرد :
لعلّك يوماً أن ترانى كأنّما بَنىَّ حَوالىَّ الأُسُودُ اللوابِدُ
فإنَّ تميماً قبل أن يلد الحصا أقام زماناً و هو فى النّاس واحدُ {بحار الانوار، ج 50، ص 275}
يعنى : روزى را ببينى كه پسران من همانند شيربچگان بر گرد من آمادۀ انجام فرمان من باشند چرا كه «تميم» پيش از آنكه فرزندش «حصا» ديده به جهان گشايد، روزگارى در ميان مردم تنها زيست.
٢-و نيز «احمد بن اسحاق» كه از شايستگان است آورده است كه : خود شنيدم كه حضرت عسكرى عليه السّلام مى فرمود:
«الحمدُ للّه الّذى لم يُخرجنى من الدّنيا حتّى أرانى الخَلَف من بعدى، أشبه النّاس برسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله خَلقاً و خُلقاً، يحفظه اللّه تبارك و تعالى فى غيبته، ثم يُظهره فيملأُ الأَرَضَ عدلاً و قسطاً كما مُلئت جوراً و ظلماً.» اكمال الدّين، ج ٢، ص 408
يعنى : خداى را سپاس كه مرا از اين جهان بيرون نبرد تا جانشين و امام پس از مرا به من نشان داد. پسرم در چهره، خلق وخوى، شبيه ترين مردم به پيامبر خداست.
خداوند او را در دوران غيبتش حفظ خواهد كرد و آنگاه او را فرمان ظهور خواهد داد و آن گرانمايه، زمين را لبريز از عدل و داد خواهد ساخت همان گونه كه از ستم و بيداد لبريز است.