نیازم مُبرم بشر به امام معصوم از جانب خداوند متعال
سبب بروز این همه نابسامانی
پختن يك آبگوشت چقدر دقّت مي خواهد اگر نمكش اندكي كم و زياد شود قابل خوردن نميباشد آيا پختن يك انسان چقدر دقّت ميخواهد كه اگر اندكي درجهي شهوت و غضبش پايين و بالا شود چه مفاسد هولناكي در جامعهي بشري به وجود خواهد آمد. اين وضع دنياي روز را مي بينيم كه بر اثر طغيان شهوت و غضب در وجود آدميان چگونه از جامعه سلب آسايش و امنيّت شده و از هر طرف آتش جنگ و كشتار و به هم پريدن است كه شعله ميكشد و همه چيز و همه كس را ميخواهد در كام خود فرو ببرد.
اين جريان نشانگر اين است كه عائلهي بشر نياز مبرم به امام يعني مدير مدبّري معصوم از خطا و منصوب از جانب خدايش دارد تا با علم و قدرت خاصّ به خودش درجهي شهوت و غضب بشر را در حدّ تعادل نگه دارد و به اين طغيانگريهاي ضدّ انساني خاتمه بخشد.
آري اين نابسامانيهاي دنياي روز براي اين است كه جامعهي بشر از امام خود دور افتاده و از تدبير آسماني او محروم گشته است و اين محروميّت نيز از تبعات و پيامدهاي سقيفهي بنيساعده است! آن گروه منافق دنيادوست رياست طلب كه هنوز جنازهي پيامبراكرم (صلی الله علیه و آله)
روي زمين بود در محلّ سقيفه تشكيل جلسه داده به خليفهتراشي پرداختند و ابوبكر را به عنوان خليفه عَلَم كردند و بعد عمر و عثمان و بعد بنياميّه و بنيعبّاس و همچنان تا امروز كه مشاهده ميكنيم اين همه نابسامانيها و بدبختيها كه دامنگير جامعهي بشري شده است همه از تبعات و پيامدهاي سقيفهي بنيساعده است كه با دسيسههاي شيطاني دست به دست هم داده و امام معصوم منصوب از جانب خدا و معرّفي شدهي از جانب رسول خدا (صلی الله علیه وآله)
يعني امام اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) را كنار گذاشته و افراد ديگر از قماش خودشان را روي كار آوردند و بنيانگذار اين انحرافات و طغيانگريهاي بشرسوز گشتند.
(اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِك )
حالا ما شيعهي اماميّه نقطهي اساسي اختلافمان با ديگر مذاهب از اهل تسنّن همين نقطه است كه ما مي گوييم رسول خدا (صلی الله علیه و آله)
به امر خدا علي (علیه السلام) را به عنوان امام و خليفه و جانشين بلافصل خود معرّفي كرده كه بعد از او زمام هدايت امّت را به دست گيرد و مبيّن قرآن كتاب آسماني خدا براي امّت باشد و حكم عقل سليم نيز همين است. ولي مخالفين ما در مذهب به تبعيّت از سرگروهشان عمربن خطاب ميگويند«حَسبُنا كِتابَ الله» كتاب خدا (قرآن) براي ما كافي است و احتياج به مبيّن نداريم و حال آنكه خدا خطاب به رسول اكرم (صلی الله علیه و آله)
فرموده است:
{...وَ أنْزَلْنا إلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إلَيْهِمْ...}؛[1]
...ما قرآن را به تو نازل كردهايم براي اينكه تو آن را براي مردم تبيين نمايي...
يعني مردم براي پي بردن به مقاصد آسماني قرآن نياز به مبيّن دارند. تا پيامبر زنده بود خودش مبيّن قرآن بود و وقتي از دنيا رفت طبيعي است كه نياز مردم به مبيّن بيشتر ميشود و لذا بايد كسي بعد از او در ميان مردم مبيّن قرآن باشد و او به عقيدهي ما شيعهي اماميه بر حسب تعیین رسول خدا
(صلی الله علیه و آله)به امر خدا علي (علیه السلام) و يازده فرزند معصومش تا روز قيامت مي باشند.
اتّفاقی شگفت آور به هنگام رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)
واقعاً عجيب است آخرين ساعات عمر شريف رسول اكرم (صلی الله علیه و آله)
است و اصحاب به دورش جمعند. فرمود: دوات و قلمي بياوريد كه مطلبي بگويم و نوشته شود تا پس از من گمراه نشويد. عمر كه حاضر بود فهميد رسول خدا
(صلی الله علیه و آله) پس از بارها كه راجع به خلافت علي (علیه السلام) سخن گفته است باز براي آخرين بار مي خواهد دربارهي همان مطلب چيزي نوشته شود فوراً به سخن درآمد و گفت:«انّ الرّجل ليهجر حسبنا كتاب الله»،(العياذبالله) مرد تبدار است و هذيان ميگويد و دوات و قلم لازم نيست كتاب خدا براي ما كافي است.
اين سخن بي اساس اوّلين سنگي بود كه براي ساختمان انحراف و اختلاف امّت اسلامي بر زمين نهاده شد و امّت واحده را به هفتاد و سه گروه و بيشتر مبدّل ساخت. حال ما به دنباله روهاي اين گفتار خلاف عقل و وحي ميگوييم اي آقايان محترم اگر خود شما فرضاً عمري زحمت كشيده و گوهري فوقالعاده به دست آوردهايد وقتي بخواهيد مسافرتي برويد آيا آن گوهر را ميان كوچه و خيابان رها مي كنيد تا هر كه خواست آن را بردارد و ببرد يا اينكه آن را به دست فرد اميني از بستگان خود ميسپاريد و براي سعي در مخالفت آن سفارشهاي مؤكّد مينماييد؟!
طبيعي است كه چنين مي كنيد حال انصاف بدهيد آيا پيامبراكرم (صلی الله علیه وآله)
با گوهر گرانبهاي قرآن كريم كه گوهري گرانبهاتر از آن در عالم وجود ندارد به هنگام رحلت از دنيا چگونه معامله كرد آيا آن امانت و وديعهي الهي را كه وسيلهي هدايت بشر و تأمين كنندهي سعادت ابدي عالم انسان است و خداوند حكيم آن را به دست امين وحيش سپرده بود و او پس از يك عمر زجر كشيدنها و خون دل خوردنها كه در حفظ و حراست آن متحمّل شده بود در موقع رحلت از اين عالم بدون اينكه آن را به فرد امين آگاه از اهمّيّت فوقالعادهي اين امانت خدا بسپارد در ميان مردم رها كرد و رفت تا هر كه توانست به قدرت برسد و زمام حكومت بر مردم را به دست بگيرد، اين كتاب آسماني را به فكر خود تفسير و تأويل كند و بگويد كتاب خدا براي ما كافي است. آيا اينچنين كاري كه شما اهل تسنّن به رسول خدا
(صلی الله علیه وآله) نسبت ميدهيد انصافاً كار عقلايي است يا از ديدگاه عقلاي عالم كاري است نشأت گرفته از جهل و سفاهت؟!
{سُبْحانَهُ وَ تَعالي عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً}؛[2]
بدیهی است وقتی پيامبر اسلام
(صلی الله علیه وآله) بدون تعيين خليفه و مبيّن قرآن از دنيا برود دشمنان وحدت ملّي اسلام اعمّ از يهود و نصارا و ديگران كه تو دهني از پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)
خوردهاند و در كمين نشستهاند فرصت مناسبی پيدا می كنند تا ريشهي اسلام و قرآن را بركَنَند وقتي می بینند حكومت اسلامي به دست افراد رياست طلب افتاده است آن قدر نقشهها طرح ميكنند تا دل حاكم اسلامي را به خود جلب کرده و او را غلام حلقه به گوش خود سازند و سپس وظيفهي او را مشخّص كرده و او را وادار به اجراي برنامههاي از پيش تنظيم شدهي خود نمايند و يك وقت ملّت اسلام به خود ميآيند و ميبينند اي عجب اساس ديانت و ملّيت به هم ريخته و امّت مسلمان مانند يك لقمهي چرب و نرم در دست يهود و نصارا ردّ و بدل مي شوند اينجاست كه عقلاي عالم به عقل پيامبر اسلام
(صلی الله علیه وآله) مي خندند و مي گويند آيا او نميدانست كه اين گوهر گرانبهاي قرآن نياز به نگهباني امين عليم قدير دارد و آن را نباید بي حافظ و نگهبان رها كرد و رفت و امّت خود را به اين نابسامانيها و تيره روزي مبتلا ساخت.
عقیده افتخار آمیز شیعه امامّیه
بنابراين جا دارد كه ما شيعهي اماميه با كمال افتخار و سربلندي به جهانيان اعلام نماييم كه ما معتقديم پيامبر اكرم
(صلی الله علیه وآله) نه يك بار و دو بار بلكه مكرّراً به مناسبتهاي مختلف وصيّ و خليفه و جانشين بعد از خودش را شخص امام اميرالمؤمنين عليّ بن ابيطالب (علیه السلام) معرّفي كرده است حتّي همان روزي كه براي اوّلين بار از طرف خدا مأمور شد طبق فرمان (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين) نزديكترين افراد خويشاوند خود را دعوت كرده و ابلاغ رسالت خود را بنمايد در آن مجلس به آنها اعلام كرد كه من از جانب خدا مبعوث به نبوّت شدهام و هر كدام از شما كه امروز در اين مجلس دست بيعت به من داده و ايمان بياورد او وصيّ و خليفهي بعد از من خواهد بود و آن روز تنها كسي كه از جا برخاست و اظهار اسلام و ايمان كرد عليّ بن ابيطالب (علیه السلام) بود كه نوجواني ده ساله بود. در همانجا پيامبر اكرم
(صلی الله علیه وآله) دست روي شانهي علي گذاشت و فرمود: اين علي وصيّ و خليفه و جانشين من بعد از من است. يعني همان روزي كه براي اوّلين بار اعلام نبوّت و رسالت پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)
شده است همان روز براي اوّلين بار اعلام خلافت و امامت علي (علیه السلام) شده است و بعدها در موارد عديده به مناسبتهاي مختلف همين مطلب مورد تأكيد مكرّر قرار گرفته است تا سال آخر عمر پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)
تقريباً دو ماه پيش از رحلت به هنگام مراجعت از حجةالوداع كه قريب يكصد و بيست هزار نفر از مهاجرين و انصار همراهش بودند طبق فرمان خدا در غديرخم وسط بيابان مردم را متوقّف كرد و دستور داد از پالان شترها شبيه منبري درست كردند و بر فراز آنها ايستاد و بعد از انشاء خطبهي مفصّلي فرمود: آيا اين مطلب را قبول داريد كه خدا فرموده است پيامبر خدا نسبت به اهل ايمان از خودشان بر خودشان متصرّفتر است[3] و به حكم اين آيه من بر شما در امور مربوط به خودتان اولي به تصرّف ميباشم؟ همه يك صدا گفتند آري تو اي رسول خدا اولي به تصرّف در امور مربوط به ما ميباشي. آنگاه دست علي (علیه السلام) را كه يك پلّه پايينتر از خودش نگه داشته بود گرفت و بلند كرد و فرمود:
(الا من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه)؛
هان اي اهل ايمان آگاه باشيد كه بر حسب امر خدا هر كه من مولا و اولي به تصرّفم اين علي او را مولا و اولي به تصرّف است. پس فرمانش را بشنويد و اطاعتش كنيد.
[1]- سورهي نحل،آيهي44.
[2]- سورهي اسراء،آيهي43
[3]- سورهي احزاب،آيهي6.
صفیرهدایت شماره 068 ؛ سلسله مباحث معارفی حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی