gototopgototop
ورود به سایت



خانه احادیث احادیث از چهارده معصوم«علیهم السلام» امام سجاد «عليه السلام» رساله امام سجّاد عليه السّلام كه مشهور به «رساله حقوق» است‏

رساله امام سجّاد عليه السّلام كه مشهور به «رساله حقوق» است‏

میانگین امتیار کاربران: / 99
ضعیفعالی 

رساله امام سجّاد عليه السّلام كه مشهور به «رساله حقوق» است‏

 آگاه باش- خدايت ببخشايد- كه خدا را بر عهده تو حقوقى است كه در هر جنبشى كه صورت دهى و هر سكونى كه بر آن بمانى و هر جايى كه بر آن وارد شوى و هر عضوى كه تكان دهى يا وسيله ‏اى كه استفاده كنى تو را در بر گرفته‏ اند كه پاره ‏اى از اين حقوق بزرگتر از پاره ‏اى ديگر است كه بزرگترين حقوق خداى بر تو، حقوقى است كه براى خودش تبارك و تعالى واجب نموده است كه حقّ خداوند، اساس تمام حقوق‏هاست و ديگر حقوق از آن نشأت می ‏گيرد؛ سپس براى خود تو از سر تا قدمت براى هر عضوى حقوقى را واجب كرد پس براى چشم تو بر عهده ‏ات حقّى و براى گوش تو حقّى و براى زبان تو حقّى و براى دست تو حقّى و براى پايت حقّى و براى شكمت حقّى و براى عورت تو حقّى را قرار داد؛ زيرا اين اعضاى هفتگانه همان ‏اند كه با آنها كارها را انجام می ‏دهى.  آنگاه خداى عزّ و جلّ براى اعمالت حقوقى را قرار داد پس براى نماز تو حقّى و براى روزه تو حقّى و براى صدقه‏ ات حقى و براى قربانی ‏ات حقى و براى [ديگر] عملكردهاى تو حقى بر عهده تو نهاد. سپس دايره حقوق از تو بيرون رفته و به ديگر صاحبان حقوق كه بر تو واجب شده، گسترش می ‏يابد و واجب‏ترين آنها بر تو، حقّ امامان توست؛ سپس حقوق زير دستان تو و آنگاه حقوق خويشان توست؛ پس، از اين حقوق، حقوق ديگرى نشأت می ‏گيرد.
حقوق امامان تو سه حقّ است: واجب‏ترين آنها بر تو، حقّ كسى است كه با سلطه [شرعى‏] خويش تو را اداره می ‏كند سپس حقّ كسى كه يادگيرى تو را بر عهده دارد و بعد، حقّ كسى كه مالك توست و هر سرپرستى، پيشواست، و حقوق زير دستان تو سه حقّ است: واجب‏ترين آنها حق كسى است كه در زير سلطه و فرمان توست، سپس حق كسى كه دانش آموخته توست؛ پس به راستى نادان زير دست داناست و حقّ كسى كه به زناشوئى يا بردگى، صاحب اختيار او هستى و حقوق خويشان بسيار است كه به اندازه نزديكى خويشاوندى مرتبط است، پس واجب‏ترين آن حقوق بر تو، حقّ مادرت است سپس حقّ پدرت و بعد حقّ فرزندت و پس از آن حق برادرت و آنگاه حقّ نزديكتر، در خويشاوندى پس نزديكتر و بهتر [در ميان خويشان‏] پس بهتر، سپس حقّ مولايى كه به تو نعمت داده؛ سپس مولايى كه اكنون نعمت تو از جانب او جارى است؛ سپس حقّ نيكوكار به تو؛ سپس حق اذان گوى [و يادآور] نمازت سپس حقّ پيشنمازت سپس حقّ همنشينت سپس حقّ همسايه ‏ات پس آنگاه حقّ دوستت، سپس حقّ شريكت؛ سپس حقّ دارايى تو؛ آنگاه حق بدهكارت كه از او مطالبه می ‏كنى؛ بعد حق طلبكارت كه از تو طلب می ‏كند؛ سپس حقّ كسى كه با او نشست و برخاست دارى؛ پس از آن حقّ خصومت‏گرى كه بر عليه تو اقامه دعوى كرده؛ سپس حقّ خصومت‏گرى كه تو بر ضدّ او اقامه دعوى كرده ‏اى؛ آنگاه حقّ كسى كه از تو مشاوره می ‏خواهد؛ سپس حقّ كسى كه به تو مشاوره می ‏دهد؛ پس از آن حقّ اندرز جوى تو؛ سپس حقّ اندرزگوى تو؛ آنگاه حقّ بزرگسال‏تر از تو؛ بعد حق خردسال‏تر از تو؛ سپس حقّ كسى كه از تو چيزى می ‏خواهد؛ سپس حقّ كسى كه تو از او چيزى می ‏خواهى؛ بعد حقّ كسى كه از جانب او به گفتار يا كردار بر تو، بدى رفته است، و يا به گفتار و يا كردار بر زيان تو شادى نموده، خواه عمدى باشد يا غير عمدى؛ سپس حقّ تمام هم كيشان تو؛ آنگاه حقّ كافران ذمّى [كه در كشور اسلامى هستند]؛  سپس حقوقى كه نسبت به دلايل و حالت‏ها و تغيير اسباب به وجود می ‏آيد.
پس خوشا به حال كسى كه خدايش بر انجام حقوق واجب بر او، ياری ‏اش نموده و در اين كار توفيق داده و استوارش ساخته است.
1- و امّا بزرگترين حقّ خدا بر تو اين است كه او را بپرستى و هيچ چيز را با او شريك قرار ندهى؛ پس چون حقّ خداى را بی ‏شائبه به جاى آوردى خداوند بر عهده خويش گرفته كه امور دنيا و آخرت تو را تأمين كند و آنچه را كه [از دنيا و آخرت‏] دوست دارى برايت نگهدارد.
2- و امّا حقّ خودت بر خويشتن اين است كه خويش را به بندگى خداى درآورى پس حقّ زبانت را اداء كنى و حقّ گوشت و حقّ چشمت و حقّ دستت و حقّ پايت و حقّ شكمت و حق عورتت را ادا نمايى و بر اين اداى حق از خداى يارى ‏طلبى.
3- و امّا حقّ زبان آن است كه از دشنام دهى، برتر دارى و بر نيك گفتارى عادت دهى و همراه ادب به كارش گيرى و در كام نگاهش دارى مگر در جايگاه نياز و سود براى دين و دنيا و از زياده گوئى ناپسند كم ثمرى كه با وجود كم ثمرى آن، از زيانش ايمنى نيست، زبان را باز دارى و زبان، گواه دانايى و نشانه خرد است و آراستگى عاقل به عقل، به نيك روشى او در زبان است و هيچ نيرويى جز به خداى والاى بزرگ نيست.
4- و امّا حقّ گوش اين است كه پاكش دارى تا اينكه راهى به سوى دلت قرار دهى [و آن را نگشايى‏] جز براى گفتار نيكى كه در دلت نكوئى پديد آورد و يا رفتار نيكى كه به دست آرى. چرا كه گوش دروازه سخن به سوى دل است كه معانى نيك و بد را به آن می ‏رساند. و لا قوّة إلّا باللَّه.
5- و امّا حقّ چشم تو اين است كه از آنچه بر تو حلال نيست فرو نهى و به كارش نگيرى جز در جايگاه عبرت‏گيرى كه بدان بينا شوى يا دانشى به دست آورى؛ چرا كه چشم دروازه عبرت است.  6- و امّا حقّ پاهايت اين است كه با آنها به محل ناشايست نروى و آنها را مركبى براى راه پويى به راهى كه خواركننده راه پوى آن است نسازى به خاطر اينكه پاهايت، بار بر تو و پيماينده تو به راه دين و [موجب‏] پيشروى در آن هستند. و لا قوّة إلّا باللَّه.
7- و امّا حقّ دستت اين است كه به سوى ناشايست دراز نكنى تا به خاطر دست درازى، در آن سراى از سوى خداوند عذاب شوى و در اين سراى دچار سرزنش مردم گردى و آن را از واجب خداوند فرو نبندى و لكن با فرو بستن دست از بسيارى از آنچه بر تو مباح و رواست و باز كردن دست بر بسيارى از آنچه كه بر آن واجب نيست [و مستحب است‏] بزرگش بدار؛ پس چون در اين دنيا دستت [از ناپسند] بسته ماند و [با انجام حلال‏] شرف‏مند شد، در آخرت پاداشى نكو برايش واجب می ‏گردد.
8- و امّا حقّ شكمت اين است كه آن را ظرفى براى اندك و افزونى از حرام قرار ندهى و از حلال نيز به اندازه‏ اش بدهى و آن را از اندازه نيرو افزايى به شكم‏باره‏ گى و ناجوانمردى نرسانى و چون به گرسنگى و تشنگى گرفتار آمدى آن را نگهدارى چرا كه سيرى، زياده خور را سنگين سازد و كسل و ناتوان كند و از هر نيكى و احسان باز دارد و آشاميدنی ‏اى كه نوشنده را به مستى كشاند، خواركننده و مايه نادانى و موجب از دست دادن مروّت است.
9- و امّا حقّ عورتت اين است كه از كار ناشايست به دورش دارى و با چشم پوشى [از حرام‏]، ياری ‏اش كنى [و نيرويش افزايى‏] زيرا چشم پوشى از برترين ياوران است و مرگ را بسيار ياد آرى و خويشتن را به [مجازات‏] خداوند تهديد كنى و بترسانى كه پاكدامنى و نيروبخشى از جانب خداوند است. و لا قوّة إلّا باللَّه.

سپس حقوق كردار
 10- و امّا حقّ نماز آن است كه بدانى به راستى نماز رهسپارى به سوى خداست و تو در محضر خداى ايستاده ‏اى؛ پس چون بر اين [مطلب‏] دانا شدى در جايگاه بنده خوار مشتاق ترسان اميدوار درمانده گريان باشى‏  كه با آرامش، سر فرو هشته، با فروتنى تمام وجود و سبك بال، بزرگ دارنده اويى كه در محضرش هستى و از دل با او به نيكى نيايش می ‏كنى و [تو] آزادى خويش را از گناهانى كه احاطه ‏ات كرده ‏اند و خطاهايى كه به نابودی ‏ات كشانده‏ اند، خواستار می ‏شوى. و لا قوّة إلّا باللَّه.  11- و امّا حقّ روزه اين است كه بدانى روزه حائلى است كه خداى بر زبان و گوش و چشم و عورت و شكمت نهاده تا تو را از آتش دوزخ در امان دارد و اين گونه در حديث آمده: روزه سپر آتش است پس اگر اندام‏هايت را در پس آن حائل [و پرده‏] آرام دارى اميدوار شوى كه محفوظ بمانى و اگر آن‏ها را رها سازى كه در پس پرده آشوب كنند و اطراف پرده را كنار زنى و بدان چه نبايد نگريست با ديده شهوت اندود و با نيروى خارج از مرز پارسايى، سركشى كنى ايمن نيستى كه پرده دريده شود و از آن بيرون افتى. و لا قوّة إلّا باللَّه.  12- و امّا حقّ صدقه اين است كه آگاه باشى كه راستى صدقه پس انداز تو نزد پروردگار توست و امانتى است كه بی ‏نياز از گواه آورى است؛ پس چون بر آن [مطلب‏] آگاه گرديدى، بر سپرده‏ گذارى در نهان، بيشتر از سپرده‏ گذارى آشكارا، اعتماد كن و شايسته است كه آنچه كه خواهى آشكار بدارى، در نهان به خداوند بسپارى و در هر حال رازى باشد ميان تو و خدا و در امانت سپارى به خدا از گواه گيرى گوش‏ها و چشم‏ها مدد مجوى، گويى كه به گوش‏ها و چشم‏ها بيشتر اعتماد دارى و اين گونه به نظر می ‏رسد كه در بازپس‏گيرى سپرده‏ات، به خداوند اطمينان ندارى. سپس با صدقه ات بر هيچ كس منت مگذار چرا كه صدقه براى خود توست پس چون منت نهادى، ايمن مباش از اينكه همانند آن كس كه بر او منت نهادى نگون حال گردى؛ چرا كه اين منت‏ گذارى نشانه آن است كه تو صدقه را براى خود نمی ‏خواهى و چنانچه صدقه را براى خود خواهى بر كسى منت مگذار.
و لا قوّة إلّا باللَّه.13- و امّا حق قربانى اين است كه با قربانى، تنها، پروردگارت را بخواهى و رحمت او و پذيرفتنش را خواستار شوى و براى جلب نظر ديگران نباشد؛ پس چون چنين بودى سخت گير و ظاهر ساز نبوده‏ اى و تنها خداى را خواستارشده ‏اى و بدان كه به راستى خداوند با [كار] آسان، خواسته می ‏شود [و رضايتش جلب می ‏شود] و با آنچه دشوار است خواسته نمی ‏شود همان گونه كه خدا از بندگانش آسان‏گيرى خواسته و سخت‏گيرى را نخواسته است و همچنين فروتنى براى تو نيكوتر از رياست مآبى است زيرا به زحمت اندازى و ولخرجى، شيوه رياست مآبان است ولى در فروتنى و نادار پيشه‏ گى، زحمت و پرخرجی اى نيست. زيرا كه اين دو خصلت موافق سرشت آن دو در نهاد آدمى هستند. و لا قوّة إلّا باللَّه.

سپس حقوق پيشوايان‏
 14- و امّا حقّ آن كه بر تو تسلّط دارد [و حكومت می ‏كند] اين است كه بدانى تو براى پيشوا، آزمون [و آزمايش‏] هستى و با تسلطى كه خداوند از جانب او، بر تو، قرار داده آزموده می شود و اينكه خيرخواه او باشى و با او ستيزه نكنى كه به درستى دست قدرت او بر تو گشوده است كه سبب هلاكت خويشتن و او می ‏گردى. و [در مقابل سلطان، خويشتن را] خاردار و نرم خوئى كن تا خشنودى او را تا بدان جا كه زيانش به تو نرسد و به دينت ضررى نزند، به دست آورى و در اين كار از خداوند مدد خواه و در قدرت با او به رقابت و ضدّيت برنخيز و دشمنى نكن، زيرا كه اگر اين گونه كردى او را سپاس نداشته‏ اى و بر خودت [هم‏] ناسپاسى كرده ‏اى و خويش را دستخوش رفتار ناپسند او ساخته‏ اى و او را هم به هلاكت كشانده‏ اى و سزاوار است كه تو به زيان خود، يارى رساننده او باشى و در هر چه با تو كند، شريك [همصدا] با او باشى و لا قوّة إلّا باللَّه.  15- و امّا حقّ استاد تو، بزرگداشت او و احترام گذارى به مجلس اوست و نيكو گوش دادن به سخنان او و رو كردن به او و يارى رسانى به او به سود خودت است تا بتواند دانشى را كه به آن نياز دارى بياموزدت بدان گونه كه ذهن خود را تنها براى [گوش دادن به سخنان‏] او اختصاص دهى و فهمت را براى او به كار گيرى و با دلى پاك به سخنان او گوش سپارى و چشمت را با روشنى تمام با ترك لذّت‏ها و كم كردن شهوت‏ها به او دوزى و بدانى كه به راستى هر آنچه به تو می ‏آموزد تو به نادانان می ‏رسانى [و ياد می ‏دهى‏]؛ پس می ‏بايست دانش رسانى از سوى استادت را به آنها نيكو به انجام رسانى و در انجام رسالت او خيانت نكنى و چون آن [رسالت‏] را به گردن گرفتن از سوى استادت به آن [رسالت‏] بپردازى. و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه. 16- و امّا حقّ مالك تو همانند پيشواى توست جز آن كه به راستى مالك، مالى را صاحب است كه می ‏بايست در افزون و اندك اطاعتش كنى مگر آن كه تو را از [انجام‏] حقّ واجب خداوند خارج سازد و مانعى ميان تو و حقّ او و حقّ بندگان شود.پس آنگاه كه حقّ خدا را به انجام رساندى به حقّ مالك بازمی ‏گردى و بدان می ‏پردازى و لا قوّة إلّا باللَّه.


سپس حقوق زير دستان‏
 17- و امّا حقوق مردم در زير سلطه تو اين است كه بدانى كه به درستى به فزونى نيروى تو آنان را به زير سرپرستى خويش گرفتى و به راستى ناتوانى و خوارى ايشان، آنان را تحت سلطه تو درآورده است پس چه نيكوست كه آن كس كه ناتوانى و خواريش تو را بی ‏نياز از او گردانيده آن گونه كه او را زير دست تو ساخته و دستور تو را بر او نافذ گردانيده، با غلبه و قدرت از تو سرپيچى نكند و در آنچه كه از دست تو درمانده شده جز از رحمت و حمايت خدا و بردبارى، يارى نجويد و چه تو را نيكوست كه چون دانستى خداى تو، به توان اين غلبه و قدرت كه بر ديگران چيره ‏شده ‏اى چه چيزى به تو ارزانى كرده سپاسدار خداى گردى و هر آن كه سپاسمند خداى باشد، خدايش در آنچه بدو بخشيده بيفزايد و لا قوّة إلّا باللَّه.
18- و امّا حقّ دانش آموختگان تو اين است كه بدانى به راستى خداوند با دانشى كه به تو ارزانى كرده و گنجينه حكمتى كه به تو سپرده است، تو را براى آنان قرار داده پس اگر در اين سرپرستى كه خدايت بر عهده نهاده، نيكو به انجام رسانى و براى شاگردانت چونان گنجينه‏ دار مهربانى باشى همچون خيرخواهى مولا براى بنده ‏اش و بردبار مراقبى باشى كه چون نيازمندى را بيند از دارايى در دستش به او بدهد؛ در اين صورت تو، سرپرستى راستين و اميدواركننده‏ اى با ايمان خواهى بود و گرنه خيانت‏كار به خدا و ستم پيشه به بندگانش هستى و در معرض بازپس‏گيرى [نعمت‏] از جانب خدا و غلبه او [بر خودت‏] گرديده‏ اى.  19- و امّا حقّ همسرت اين است كه بدانى، به راستى خداوند او را مايه آرامش و آسايش و همدم و پرستار تو قرار داده و بايسته است كه هر يك از شما [زن و شوهر] به سبب همسرش خداى را سپاس دارد و بداند كه اين ارزانى خدا بر اوست و بايد با نعمت خدا، نيك رفتار باشد و گراميش دارد و با او سازگارى كند و اگر چه حقّ تو بر عهده او سخت‏تر و فرمان پذيرى از تو در آنچه دوست می ‏دارى و ناپسند می ‏شمارى تا جايى كه گناه نباشد، بر او لازم‏تر است ولى زن نيز حقّ مهرورزى و همدمى دارد و حق دارد كه آرامشش در برآوردن لذّتى كه در انجامش ناگزير است، فراهم شود و لا قوّة إلّا باللَّه.
20- و امّا حقّ برده تو اين است كه بدانى به راستى او آفريده آفريدگار توست و گوشت و خون [همانند] تو را دارد و تو [فقط] مالك او شده ‏اى و نه اينكه به جاى خدا او را آفريده ‏اى و نه اينكه به او گوش و چشم داده ‏اى و نه اينكه برايش روزى می ‏رسانى و بلكه خداوند همه اينها را، براى آن كه زيردست توست تأمين كرده و تو را امين او ساخته و او را به امانت، به تو سپرده تا نگهدارش باشى و به روشى خداپسندانه با او رفتار كنى؛ پس بايد از آنچه خود تناول می ‏كنى به او نيز بخورانى و از آنچه خود می ‏پوشى او را بپوشانى و به كارى بيش از توانش وادار نكنى و اگر او ناپسندت آيد از وظيفه الهى نسبت به او بدر آيى و او را با ديگرى عوض كنى و آفريده خدا را آزار ندهى و لا قوّة إلّا باللَّه.
و امّا حقّ خويشاوندى‏
21- و امّا حقّ مادرت اين است كه بدانى او تو را [در شكمش‏] حمل كرده آن گونه كه كسى، كس ديگر را حمل نكند و از شيره جانش تو را خورانده آن گونه كه كسى، ديگرى را نخوراند و به راستى او با گوش و چشم و دست و پا و مو و پوست و تمام اندامش تو را نگهدارى كرده و به اين نگهدارى، خشنود و شاد و پيوسته كار بوده است و هر ناگوارى و رنج و سختى و نگرانى را تحمل كرده تا اينكه دست قهر [طبيعت‏] را از تو دور سازد و تو را به دنيا آورده و آنگاه خشنود بوده كه تو سير باشى و او گرسنه باشد، تو پوشيده باشى و او برهنه ماند، تو را بنوشاند و خود تشنه ماند، تو را در سايه دارد و خود در آفتاب باشد. با تنگنايى خويش به تو نعمت بخشد، با شب بيدارى، تو را شيرينى خواب چشاند و شكمش آوند وجود تو و دامنش پرورش تو و پستانش، مشك نوشين تو، و وجودش پرستار تو بوده، گرم و سرد دنيا را براى تو و به خاطر تو به جان خريده پس به اندازه اين همه [تلاش مادر] سپاسش دار و جز به يارى و توفيق خداوند، تو را ياراى آن سپاسدارى نباشد.
22- و امّا حقّ پدرت اين است كه بدانى به راستى او ريشه [وجود] توست و تو شاخه [درخت وجود] اويى و چون او نبود تو نيز نبودى؛ پس هر گاه در خويش چيزى ديدى كه پسنديده آمد پس آگاه باش كه اين نكويى در تو، ريشه در پدرت دارد پس خداى را ستايش نما و به اندازه آن نكويى، سپاسش دار و لا قوّة إلّا باللَّه.
23- و امّا حقّ فرزند تو اين است كه بدانى او از توست و در پسند و ناپسند دنياى زودگذر، دنباله روى توست و به درستى كه تو در تربيت نيكو و راهنمايى به سوى پروردگارش و يارى رسانى او در فرمان پذيرى از خداوند نسبت به خويشتن و حقّ فرزندت پرسيده خواهى شد پس [اگر وظيفه ‏ات را به انجام رسانى‏] پاداش گيرى و چون [كم كارى كنى‏] بازخواست شوى. پس كار فرزندت را چونان كسى كه كارش را در اين سراى زودگذر با نيكو ثمرى بيارايد، انجام بده و در روابط بين تو و فرزندت به سبب نگهدارى خوب و ثمر الهى كه از او گرفته ‏اى، نزد پروردگار، عذرت پذيرفته شده باشد. و لا قوّة إلّا باللَّه.
24- و امّا حقّ برادرت اين است كه بدانى او به منزله دست به كار گرفته ‏شده توست و پشتيبانى است كه به او پناه می ‏برى و نيروى توست كه بدان اعتماد می ‏كنى و توان توست كه با آن می ‏تازى و در هم می ‏كوبى؛ پس او را وسيله طغيان بر خدا و دستاويز تجاوز به حقّ خداوند مگير و از مدد رسانى به او و يارى كردن او در برابر دشمنش و حايل شدن ميان او و شيطانش و پند دهى به او و روى آوردن به او براى خشنودى خدا، خوددارى مكن پس اگر فرمانبردار خدا گرديد و [فرمان‏] خدا را به نيكى پاسخ داد و گر نه می ‏بايست خدا در نزد تو از برادرت برگزيده ‏تر [مقدم‏تر] و گراميتر باشد.
25- و امّا حقّ آن كه به تو نعمت رهايى از بردگى داده اين است كه بدانى او دارايی ‏اش را براى [رهايى‏] تو خرج كرده و از خوارى بردگى و اضطراب آن رهانيده و به بزرگى آزادگى و آرامش آن رسانده و از بند بردگى آزاد كرده و حلقه ‏هاى زنجير بندگى را از دست و پايت گشوده و رايحه بزرگى را به مشامت رسانده و از زندان درماندگى برونت آورده و سختى را از تو دور ساخته‏  و زبان عدالت را برايت به سخن آورده و تمام دنيا را براى تو روا ساخته و تو را سرور خويش گردانيده و از بند، رهايت نموده و براى عبادت پروردگارت تو را آسوده گردانيده و براى آزادى تو كسرى دارايى را متحمل شده؛ پس بدان كه او پس از خويشانت در زندگى و مرگت از همه كس به تو نزديك‏تر است و در مدد و يارى و همكارى در راه خدا، از همه كس سزاوارتر است. پس تا او نيازمند توست، خويشتن را بر او ترجيح مده.
26- و امّا حقّ آن كس كه تو او را آزاد كرده ‏اى اين است كه بدانى به راستى خداوند تو را پشتيبان و نگهدار و ياور و پناهگاه او ساخته و او را دستاويز و سببى ميان تو و خويش قرار داده و نيكوست كه تو را از آتش دوزخ دور سازد. پس پاداش پشتيبانى تو در آخرت می ‏باشد و در اين دنيا اگر خويشاوندى نداشته باشد، به خاطر جبران مالت كه براى او صرف كرده ‏اى و پس از پرداخت مالت، به انجام حقّش به پا خاسته ‏اى، از او ارث می ‏برى؛ پس اگر حقّش را به انجام نرسانى بيم آن می ‏رود كه ميراثش بر تو روا نباشد. و لا قوّة الّا باللَّه.
27- و امّا حقّ آن كس كه به تو نيكى كرده اين است كه او را سپاس دارى و نيكی ‏اش را ياد كنى و سخنى پسنديده را در باره او [در ميان مردم‏] شايع كنى و در خلوت ميان خويش و خداى سبحان، خالصانه دعايش كنى؛ چرا كه به راستى چون اين گونه كردى در نهان و آشكار، سپاسش گزارده ‏اى و سپس اگر توان جبران نيكى او را دارى، پس تلافى نما، و گر نه در صدد جبران باش و براى تلافى، خويش را آماده دار.
28- و امّا حقّ اذان گو اين است كه بدانى او تو را به ياد پروردگارت می ‏اندازد و به نصيب و سهمت [از عبادت‏] فرا می ‏خواند و از برترين مددكاران تو در انجام وظيفه‏ اى [نماز] است كه خداوند بر تو واجب نموده است پس او را بسان سپاسدارى از نيكوكننده بر تو، سپاس‏گزار و اگر در [نگاه كردن او] به خانه ‏ات [از روى مناره‏] به او بدبينى، نبايد در كار الهى او، بدو بدبين باشى و بدانى كه او بی ‏ترديد ارزانى خداوند بر توست؛ پس، در هر حال با شكرگزارى از پروردگار در مورد او، با نعمت خداوند، نيك رفتارى نما. و لا قوّة الّا باللَّه.

  29- و امّا حقّ پيش نمازت اين است كه بدانى او واسطه ميان تو و خدا و نماينده تو در نزد خداوند می ‏باشد.
و او از جانب تو سخن می ‏گويد و تو از جانب او سخن نمی ‏گويى. براى تو دعا می ‏كند و تو برايش دعا نمی ‏كنى و براى تو [از خداوند چيزى را] خواستار می ‏شود و تو در مورد او [چيزى را] خواستار نمی ‏شوى و تو را از اضطراب ايستادن در نزد خداى و خواستار شدن از او بی ‏نياز می ‏كند و تو او را در اين كار بی ‏نياز نمی ‏سازى؛ پس اگر در بخشى از اين وظائف، كم كارى باشد بر دوش اوست و نه تو و چنانچه گناهكار باشد، تو شريك گناه او نيستى و او افزون بر تو چيزى، ندارد؛ پس تو را در پناه خويش گرفته و با نمازش، نماز تو را محافظت كرده است؛ پس او را بر اين كار سپاس بگزار. و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه.
30- و امّا حقّ همنشين تو اين است كه با او نرم رويى و پاك خوئى نمايى و در سخن پردازى انصاف دهى و چون خواستى [در هنگام گفتگو] از او چشم بردارى، در چشم بردارى خويش زياده روى نكنى و در سخن پردازى، فهماندن به او را بخواهى؛ پس اگر تو به ديدنش رفتى و همنشين او شدى در برخاستن از نزد او، اختيار دارى و اگر او، همنشين تو شد، او نيز در برخاستن اختيار دارد ولى تو بدون اجازه او بلند نشو. و لا قوّة إلّا باللَّه.
31- و امّا حقّ همسايه نگاهدارى از [حق و اموال‏] او در غيابش و ارجمند دارى او در حضورش و مدد دهى و يارى رسانى در حضور و غيابش می ‏باشد و عيبش را نجوى و براى آگاهى از بدى او جستجو نكن؛ پس اگر ناخواسته و بدون تلاش، بديش را دانستى بر دانسته خويش، حصارى استوار و پرده ‏اى پوشاننده باش آن گونه كه چون نيزه‏ ها آن دل راز دار را بشكافند به آن دست نيابند.
آنگاه كه او بی ‏خبر است، بر آنچه عليه اوست گوش نسپار، در سختى او را رها نكن و هنگامه نعمت بر او رشك نورز. از لغزش او گذشت كن و نادرستی ‏اش را ببخش، اگر با تو جاهلانه رفتار كرد، بردبارى خويشتن را از او مضايقه منما و با او سازگارى كن تا بدزبانى را از او دور سازى و نيرنگ اندرز گوى دروغين را در باره او بی ‏اثر كن و با بزرگى و ارجمندى با او برخورد كن. و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه.

  32- و امّا حقّ دوست اين است كه تا آنجا كه می ‏توانى با او نيك برخورد و نيكو رفتار باش و چون نتوانستى از انصاف خارج نشو و ارجمندش دار آنسان كه تو را ارج می ‏نهد و نگاه دارش آن گونه كه نگاهت می ‏دارد و در كارى پسند، بر تو پيشى نگيرد و چون پيش افتاد، جبرانش كن و در دوستى در خور او كم كارى نكن، پند دهى و نگهدارى و مدد بر بندگى پروردگارش و يارى دهى بر ترك نافرمانى خدايش را برخوردت لازم بدان؛ آنگاه بر او رحمت باش و نه زحمت. و لا قوّة الّا باللَّه.
33- و امّا حقّ شريك اين است كه در نبودش، كارش را انجام دهى و چون باشد پا به پاى او، تلاش كنى و بدون توجه به خواسته او، تصميم نگيرى و بدون نظر خواهى از او، [خواسته ‏ات را] به انجام نرسانى و دارايی ‏اش را نگهدارى و در فزون و اندك بر او خيانت نكنى چرا كه به ما رسيده: تا آن زمان كه دو شريك به يك ديگر خيانت نكنند دست [عنايت‏] خدا بر ايشان است. و لا قوّة الّا باللَّه.
34- و امّا حقّ دارايى اين است كه آن را جز از راه پسند و روا برنگيرى و از آن جز در راه روا، استفاده نكنى و آن را به ناشايست نكشانى و از جايگاه‏هايش، خارج مسازى و چون دارايى تو از آن خداست جز در راه و خواست او و سببى براى [نزديكى‏] به خداوند به كار مگيرى و دارايی ‏ات را به جاى خويشتن براى آن كس كه چه بسا سپاست ندارد، برنگزينى و نيكوست كه دارايی ‏ات را به وسيله نافرمانى و ترك اطاعت پروردگار، به ارث نگذارى كه وارث را بر نافرمانى خدا يارى رسانده ‏اى و يا اگر وارث با دارايى تو، كارى شايسته و نيكو انجام دهد تا بدين وسيله، فرمان پذيرى خدا را بكند، وارث سود برد و تو گناه و حسرت و پشيمانى و پيامدهايش را به دنبال كشى.
35- و امّا حقّ بستان كار تو اين است كه اگر توانگرى، طلبش را بدهى و برآورده سازى و او را بی ‏نياز كنى و او را سر ندوانى و امروز و فردا نكنى؛ چرا كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: «امروز و فردا كردن توانگر در پرداخت بدهى ستم است» و اگر تهيدست بودى او را با نيك سخنى، خرسند نما و از او به نيكى فرصت بخواه و با خوش برخوردى او را، از خود بازگردان‏  و بر از دست رفتن دارايی ‏اش [كه به تو قرض داده‏]، برخورد ناپسند [خودت را] ميفزاى؛ چرا كه اين رفتار، پست پيشه‏ گى است. و لا قوّة الّا باللَّه.
36- و امّا حقّ آن كس كه با او نشست و برخاست دارى اين است كه او را فريب ندهى و با او ناراستى نكنى و به او دروغ نگويى و مكر نورزى و در راه دوستت همچون دشمنى كه بی ‏ملاحظه است، سنگ اندازى نكنى و چون به تو اعتماد كرد تا توانى برايش تلاش نمايى و بدانى كه مكرورزى با كسى كه به تو اطمينان نموده بسان خوردن رباست. و لا قوّة الّا باللَّه.
37- و امّا حقّ خصمى كه بر عليه تو اقامه دعوى كرده اين است كه اگر اقامه دعوى او به درستى است، دليلش را نقض و ادعايش را بی ‏اثر مكنى و به سود او، دشمن خودت گردى و بر آن داورى كنى و بدون شهادت گواهان، بر حقّ او گواهى دهى؛ چرا كه اين گونه رفتار حقّ خدا بر توست و چنانچه، ادعاى او نادرست بود، با او مدارا كنى و [از كرده خود نزد خدا] بيمناكش سازى و به دين خودش سوگندش دهى و با ياد آورى خداوند، گران رفتارى او را درهم‏شكنى و خود سخن بيهوده و ناصواب را وارهانى كه اين بيهوده ‏گويى نه تنها دشمن ‏ورزى خصم تو را باز ندارد بلكه تو را به گناه او گرفتار كند و شمشير عداوتش را بر تو تيز كند؛ چرا كه سخن ناپسند شرّ را برانگيزد و سخن پسند شرّ را براندازد. و لا قوّة الّا باللَّه.
38- و امّا حقّ خصمى كه تو عليه او اقامه دعوى كرده ‏اى اين است كه اگر عليه او به درستى اقامه دعوى كرده ‏اى، براى بيان ادعاى [خودت‏] پسنديده سخن بگويى؛ زيرا شنيدن [و تحمل‏] ادعا برخوانده [آن كس كه عليه او ادعايى شده‏] سخت می ‏باشد و دليل خويش را با نرم رفتارى و مداراگونه ‏ترين حالت و واضح ‏ترين گفتار و نيكوترين روش بيان كنى و او با درگيرى و قيل و قال، تو را از دليلت دور نسازد آن گونه دليلت از دست رود و ديگر نتوانى به دست آورى. و لا قوّة الّا باللَّه.
39- و امّا حقّ آن كس كه جوياى تدبير و نظر توست اين است كه اگر تدبير نيكويى يافتى در پند دهى به او تلاش كنى.  و آنچه می ‏دانى به او بنمايانى، آنسان كه اگر جاى او بودى، همان گونه عمل می ‏كردى و اين رهنمود دادن می ‏بايست با نيكوئى و نرم خويى باشد چرا كه نرم خويى، اندوه را بدر كند و سخت‏گيرى، هم دلى را گريزان سازد و چنانچه تدبيرى براى او نيافتى ولى كسى را می ‏شناسى كه به نظر او اطمينان دارى و خودت، رهنمود او را می ‏پسندى، او را به آن شخص راهنمايى كنى و نشان بدهى پس در اين صورت در خيرخواهى به او كوتاهى نكرده‏ اى و در نيكى رسانى بدو كم كارى ننموده‏ اى. و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه.
40- و امّا حقّ مشاور تو اين است كه در نظرى كه بر وفق مراد تو نيست و او به تو مشاوره داده است، متّهمش نكنى چرا كه به راستى اين ناهماهنگى بين نظر او و تو، همان گوناگونى و اختلاف بين نظرات مردم است. پس اگر به راهنمايى او بدگمانى، مختار می ‏باشى ولى متّهم كردن كسى كه به عقيده تو سزاوار مشاوره بوده، شايسته نيست و براى اين كه نظرش را به تو نمايانده و به نيكى به تو مشاوره داده است، سپاسداريش را وامگذارى و چون نظرى مناسب خواست تو داد، خدا را شكر كنى و اين نظر را با سپاسگزارى از برادرت قبول نمايى و در پى فرصتى باشى كه اگر از تو مشاوره‏اى خواست همان گونه جبران نمايى. و لا قوّة الّا باللَّه.
41- و امّا حقّ اندرزجوى تو اين است كه تا بدان جا كه سزاوار اوست و تاب می ‏آورد، پندش دهى و آن گونه سخن گويى كه به گوشش نيكو آيد و توان فهمش را داشته باشد؛ چرا كه هر عقلى شايسته نوعى از سخن است كه آن را بفهمد و متوجّه شود ولى می ‏بايست شيوه ‏ات مهرورزى باشد. و لا قوّة الّا باللَّه.
42- و امّا حقّ اندرزگوى تو اين است كه براى او افتادگى كنى و از چشمه پندش، دلت را سيراب كنى و بدو گوش بدارى تا پندش را بدانى؛ آنگاه در پندش انديشه نمايى؛ پس چنانچه به درستى پندت داده خدا را سپاس بگزارى و از او پذيرا باشى و ارزش رهنمودش را بدانى و اگر تو را رهنمودى نادرست داده با او، با محبّت برخورد كنى و متّهمش نسازى و بدانى كه او در پند دهى به تو كم كارى ننموده است جز آن كه به خطا رفته، مگر اينكه به ديده تو، او در خور تهمت باشد كه به هيچ وجه سخنى از او را ارزشمند مدارى. و لا قوّة الّا باللَّه.
43- و امّا حقّ سالمند اين است كه احترام سنّش را داشته باشى و اگر از فضيلت‏مندان باشد با پيشى داشتن او، اسلامش را بزرگ دارى و با او به كشمكش نپردازى و در راه، جلو نروى و از او پيش نيفتى و با او نابخردى نكنى و اگر او با تو نابخردى كرد شكيبايى نمايى و به احترام اسلام و سالمندی ‏اش، او را بزرگ دارى، چرا كه به راستى حقّ سالمندى به قدر اسلام است. و لا قوّة الّا باللَّه.
44- و امّا حقّ خردسال محبّت كردن به او و پرورش و آموزش او و بخشش او و اغماض بر او و نرم خويى با او و يارى او و پرده پوشى خطاهاى كودكى اوست. چرا كه اين، باعث توبه است و با او مدارا نمايى و سر به سر او مگذارى زيرا اين روش به رشد و بزرگ شدن او نزديك‏تر است.
45- و امّا حقّ گدا اين است كه اگر راستگويش می ‏دانى و توان برطرف كردن نيازش را دارى، به او بدهى [و در رفع نيازمندی‏اى‏] كه بر سرش آمده دعايش كنى و در خواسته او ياريش كنى و چنانچه در راستگويی ‏اش شك دارى و به او بدگمانى و نمی ‏خواهى كمكش كنى در امان نيستى كه شايد اين بدگمانى به گدا مكر شيطان است كه خواسته تو را از سهم پاداشت باز دارد و ميان تو و نزديكى به پروردگارت فاصله اندازد و با ديده اغماض او را واگذارى و به نيكويى، عطايش كنى و اگر بر بدبينى نسبت به او، بر خودت چيره شدى و با آن كه نسبت به او به ذهنت گمانى [بد] خطور كرده بود به او چيزى عطا كردى، اين كار تو، از راسخ‏ترين كارهاست.
46- و امّا حقّ آن كس كه از او چيزى بخواهند اين است كه اگر چيزى بخشيد با سپاسدارى و قدردانى، بخشش او پذيرفته گردد و چون چيزى نداد عذرش پذيرفته شود و به او نيك گمان باش و بدان كه اگر مضايقه كرد از مالش مضايقه نموده است و ملامتى بر او در حفظ مالش نيست و اگر چه ستم پيشگى است؛ زيرا انسان بسيار ستم پيشه و ناسپاس است.

 47- و امّا حقّ كسى كه خداوند بوسيله او و توانايی ‏اش تو را شاد نموده پس اگر او قصد شاد نمودن تو را داشته نخست خداى را سپاس بگزار و آنگاه به اندازه شايستگی ‏اش، با پاداش دادن، از او قدردانى كن و نيك آغازى او را تلافى كنى و در صدد جبران [كار] او باشى و چنانچه قصد شاد نمودن تو را نداشت خدا را سپاس بگزارى و از او تشكّر كنى و بدانى كه اين شاد شدن تو از اوست و اين شادمانى مخصوص توست و او را از آن رو كه سببى از اسباب نعمت‏هاى خداوند است دوستش بدارى و از اين پس نيك خواه او باشى؛ چرا كه اسباب نعمت‏ها در هر كجا كه باشند و اگر چه قصدى نداشته باشند، خير و بركت هستند. و لا قوّة الّا باللَّه.
48- و امّا حقّ كسى كه دست تقدير، با گفتار و يا كردار كسى، به تو بدى كرده اين است كه اگر او، خود، خواهان بدى كردن بود، پس گذشت نمودن از مردمى از اين دست، كه موجب بازدارندگى و خوش برخوردى است، نيكوتر است. چرا كه خداوند می ‏فرمايد:
«و هر كه پس از ستم [ديدن‏] خود، يارى جويد و انتقام [گيرد] راه [نكوهشى‏] بر ايشان نيست- تا بدان جا كه- از اراده قوى در كارهاست». [شورى (42)، آيه 41 و 43] و خداى عزّ و جلّ فرمود: «و اگر عقوبت كرديد همان گونه كه مورد عقوبت قرار گرفته‏ ايد، متجاوز را به عقوبت رسانيد و اگر صبر كنيد البته آن براى شكيبايان بهتر است». [نحل (16)، آيه 126]. اين، در صورت عمدى است، پس اگر عمدى نبود، به قصد انتقام‏ جويى بر او ستم روا مدارى تا او را به خطاى غير عمد، از قصد كيفر دهى و با او مهربانى كنى تا به نيكوترين برخوردى كه می ‏توانى پاسخش داده باشى. و لا قوّة الّا باللَّه.
49- و امّا حقّ عموم هم كيشان تو، خوش نيّتى و مهربانى شامل همگان، نرم رفتارى با بدرفتاران، انس و الفت با دينداران، تلاش براى اصلاح امور آنان، سپاسگزارى از خوش رفتاران با خود و با تو؛ زيرا خوش رفتارى با خودش، يك نوع خوش رفتارى با تو نيز به حساب می ‏آيد كه در واقع او با اين رفتارش از آزار تو خوددارى كرده و زحمتى به تو نداده و خودش را حفظ كرده است؛ پس براى همگان دعا كن و به يارى همه پرداز و در مقايسه با خود براى يكايك آنها موقعيّتى را مدّ نظر دار، كهنسال آنان را به جاى پدر و خردسالشان را به جاى فرزند و ميانسالشان را به جاى برادر خود در نظر دار و هر كدام نزد تو آمدند با لطف و محبّت به دلجويى آنان پرداز و به كارشان رسيدگى نما و حقوق برادرى را به خوبى رعايت كن.

  50- و امّا حقّ اهل ذمّه، حكم در باره آنان چنين است كه از آنها بپذيرى آنچه را خدا پذيرفته است و به آن ذمّه و پيمانى كه خدا براى آنها مقرّر داشته پايبند باشى و در آنچه از آنها خواسته شده و مجبورند همان طور رفتار نمايند، طبق همان قرار داد بايد با آنها سخن گويى و در برخوردهايى كه با يك ديگر داريد به حكم خدا بايد عمل كنى و با توجّه به اينكه آنها در پناه تو و ذمّه خدا و رسول اويند نبايد بر آنها ستم نمايى؛ زيرا به ما رسيده است كه [پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله‏] فرمود:
«هر كس بر منعقدكننده پيمانى ستم نمايد، من دشمن اويم». پس از خدا پروا كن.
و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه.
اين پنجاه حقّ است كه تو را احاطه نموده و براى تو خارج شدن از اين حيطه گسترده امكان پذير است و رعايت آنها بر تو واجب است و تحقّق بخشيدن به آنها بر تو لازم است و در اين كار استعانت از خداوند- جلّ ثناؤه- بايد باشد.
و لا حول و لا قوّة الّا باللَّه وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.

 تحف العقول-ترجمه حسن زاده،از صفحه 446 الی  صفحه 479

جهت دریافت حدیث هفته برروی اشتراک خبرنامه کلیک کنید.


نام و نام خانوادگی:

پست الکترونیکی:

 عضویت در کانال ارسال حدیث در نرم افزار تلگرام

http://telegram.me/ahadithshia

@ahadithshia

ورود اعضاء

لو گوی ما

لینک به وب سایت احادیث

حاضرین سایت

ما 53 مهمان آنلاین داریم
Joomla Templates and Joomla Extensions by JoomlaVision.Com
تصریح به امامت حضرت علی ابن الحسین (علیهماالسلام)
چهارشنبه, 28 دی 1401
تصریح به امامت حضرت علی ابن الحسین (علیهماالسلام) عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ... ادامه مطلب...
زشتیِ مضاعف گناه منسوبین به اهلبیت (علیهم السلام)
سه شنبه, 02 خرداد 1402
زشتیِ مضاعف گناه منسوبین به اهلبیت (علیهم السلام) شقرانی مردی منسوب به... ادامه مطلب...
روح زیارت ، معرفت و شناخت امام (علیه السلام) است
شنبه, 10 مهر 1400
  روح زیارت ، معرفت و شناخت امام (علیه السلام) است مردی خدمت امام رضا (علیه... ادامه مطلب...
اقتدا به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) در ساده زیستی
جمعه, 09 مهر 1400
اقتدا به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) در ساده زیستی ( فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ... ادامه مطلب...
شگفتي مردم از به امامت رسيدن امام جواد(علیه السلام) در خردسالي
جمعه, 18 تیر 1400
  شگفتي مردم از به امامت رسيدن امام جواد(علیه السلام) در خردسالي جمعي خدمت... ادامه مطلب...
موعظه‌ي امام جواد (علیه السلام) به رعايت حفظ باطن
جمعه, 18 تیر 1400
  موعظه‌ي امام جواد (علیه السلام) به رعايت حفظ باطن   ايّام منسوب به... ادامه مطلب...
علت دفن شبانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
سه شنبه, 23 دی 1399
  علل الشرائع عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْأَسَدِيِّ... ادامه مطلب...
نامگذاری حضرت محسن (علیه السلام) توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
سه شنبه, 23 دی 1399
 الكافي الْعِدَّةُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ عَنْ... ادامه مطلب...
فرمایشات امیرالمومنین (علیه السلام) بعد از خاکسپاری حضرت زهرا (سلام الله علیها)
سه شنبه, 23 دی 1399
 الكافي أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ رَحِمَهُ اللَّهُ رَفَعَهُ وَ أَحْمَدُ... ادامه مطلب...
دو رکن از دست رفته مولا امیرالمومنین (علیه السلام)
سه شنبه, 23 دی 1399
 أمالي الصدوق ابْنُ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنِ... ادامه مطلب...
حضرت زهرا (سلام الله علیها)اولین کسی که در میان اهل بیت(علیهم السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)ملحق شد
سه شنبه, 23 دی 1399
  الأمالي للشيخ الطوسي الْمُفِيدُ عَنِ الصَّدُوقِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ... ادامه مطلب...
اطاعت از اهلبیت (علیهم السلام) موجب {نظم شریعت و ملّت} و {امامت اهل بیت (علیهم السلام} جلوگیر از تفرقه
جمعه, 18 آذر 1401
  وَإطَاعَتَنَا (در نسخه ی دیگر : وطَاعَتَنَا ) نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ... ادامه مطلب...
اُنس حضرت فاطمه علیها السلام با مادر ، پیش از تولّد
یکشنبه, 27 اسفند 1396
  اُنس حضرت فاطمه علیها السلام با مادر ، پیش از تولّد 1-خديجه رضى اللّه... ادامه مطلب...
باب 66 (کتاب شریف عيون أخبار الرضا عليه السلام ) ثواب زيارت امام علىّ بن موسى الرّضا- عليهما السّلام-
شنبه, 28 بهمن -2
    باب 66 (کتاب شریف عيون أخبار الرضا عليه السلام ) ثواب زيارت امام علىّ... ادامه مطلب...
ولایت جز با برائت جستن از دشمنان پذیرفته نیست
دوشنبه, 11 بهمن 1400
ولایت جز با برائت جستن از دشمنان پذیرفته نیست الباب فیما نذکره من قول النبی... ادامه مطلب...
دو ركن امامت را فراموش نكنيم
شنبه, 15 آبان 1400
دو ركن امامت را فراموش نكنيم حال،آنچه كه بر ما مؤكّداً لازم است، محكم ساختن... ادامه مطلب...
معناى فرموده پيغمبر «صلی الله علیه و آله » «من كنت مولاه فعلى مولاه»
شنبه, 09 مرداد 1400
باب 29- معناى فرموده پيغمبر «صلی الله علیه و آله » «من كنت مولاه فعلى... ادامه مطلب...
نیازم مُبرم بشر به امام معصوم از جانب خداوند متعال
شنبه, 02 مرداد 1400
سبب بروز این همه نابسامانی پختن يك آبگوشت چقدر دقّت مي ‌خواهد اگر نمكش... ادامه مطلب...
چون محبّ علی (علیه السلام) باشی علی (علیه السلام) هم محبّ توست
شنبه, 02 مرداد 1400
چون محبّ علی (علیه السلام) باشی علی (علیه السلام) هم محبّ توست   اين قصّه را... ادامه مطلب...
بشارت اميدآفرين اميرالمؤمنين (علیه السلام)
شنبه, 02 مرداد 1400
بشارت اميدآفرين اميرالمؤمنين (علیه السلام) او بشارتي داده است و اميدواريم ما... ادامه مطلب...
امام اميرالمؤمنين (علیه السلام) در مقام معرّفي خود...
شنبه, 02 مرداد 1400
امام اميرالمؤمنين (علیه السلام) در مقام معرّفي خود... چند جمله‌اي هم از خود... ادامه مطلب...
قضاوت حيرت‌انگيز مولاي متّقيان حضرت علي (علیه السلام)
شنبه, 02 مرداد 1400
قضاوت حيرت‌انگيز مولاي متّقيان حضرت علي (علیه السلام) شريح قاضي در زمان... ادامه مطلب...
مقصود از امام مبين امام اميرالمؤمنين (علیه السلام)
سه شنبه, 03 اسفند 1400
مقصود از امام مبين امام اميرالمؤمنين (علیه السلام)  از حضرت امام باقر (علیه... ادامه مطلب...
قضاوت امام اميرالمؤمنين، علي (علیه السلام)
شنبه, 02 مرداد 1400
قضاوت امام اميرالمؤمنين، علي (علیه السلام)  مردي در زمان حكومت عمر، نزد او... ادامه مطلب...
تأكيد رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) …بر حكومت حضرت مهدي (علیه السلام) در خطبه‌ي غديريّه
چهارشنبه, 11 فروردین 1400
  تأكيد رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) …بر حكومت حضرت مهدي (علیه السلام) در... ادامه مطلب...
سبب بی مهری برخی از اصحاب پیامبر با علی (علیه السلام)
جمعه, 24 بهمن 1399
  سبب بی مهری برخی از اصحاب پیامبر با علی (علیه السلام) خلیل بن احمد از... ادامه مطلب...
ردّالشمس یکی از فضائل مولاامیرالمومنین (علیه السلام)
سه شنبه, 28 خرداد 1398
پانزدهم شوال سالروز به وقوع پیوستن رد الشمس برای مولا امیرالمومنین (علیه... ادامه مطلب...
برخاستن براى تعظيم شنيدن اسم مبارك حضرت مهدی (علیه السلام)
پنجشنبه, 27 اردیبهشت 1397
  [تعظيم شنيدن اسم مبارك] 6 نجمة ايضا ششمين تكليف عباد،برخاستن براى تعظيم... ادامه مطلب...
زيارت امام حسین عليه السلام در روز اربعين ، به روايت صفوان جمّال
دوشنبه, 08 آبان 1396
  زِيارَةُ الأَربَعينَ بِرِوايَةِ صَفوانَ الجَمّالِ 3273.تهذيب الأحكام عن... ادامه مطلب...