جهت دریافت حدیث هفته برروی اشتراک خبرنامه کلیک کنید.
مادر این چهار برادر ( عباس ، جعفر ، عثمان * و عبدالله ) اُمُّ البَنین ، فاطمه دختر حَزام بن خالد بن ربیعة بن عامر ( معروف به وحید ) ابن کِلاب بن عامر بن صعصعه است. روایت شده : امیرالمومنین (علیه السلام) به برادرش عقیل بن ابی طالب ( که نَسّابه و دانای به اَنساب و خویشاوندی ها و اَخبار و سرگذشت های عرب بود ) فرمود : زنی را از خاندان فُحول و بزرگان و برگزیدگان از عرب خواستگاری کن تا او را تَزویج نموده برایم غُلام فارِس و جوان دلیر جنگجو بزاید تا در کربلاء برای فرزندم حسین (علیه السلام) یار و مددکار باشد ، عقیل گفت : اُم البنین کَلابیّه را همسر خود گردان که در عرب از پدران او دلیرتر و جنگجو تر نیست ، پس امیرالمومنین (علیه السلام) او را تَزویج نمود و همسر خویش گردانید ، و اُمّ البنین (رضی الله عنها) برای آن حضرت فرزندان گرامی آورد و نخستین فرزندی که زائید حضرت عباس (علیه السلام) و پس از او عبدالله و پس از او جعفر و پس از او عثمان بود.
اُمّ البنین از زن های فاضله و عارفه بحق اهلبیت (علیهم السلام) و فصیحه و بلیغه و دارای زهد و پارسایی و تقوی و پرهیزکاری بوده ؛ و درباره ی جلالت و بزرگی او گفته اند : بشر هنگامی که به مدینه طیبه آمده و او را از مرگ یکی از چهار فرزندش آگاه ساخت اُمّ البنین گفت : مقصود از این خبر و آگاهی چیست ؟ مرا از ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) آگاه ساز ، پس بِشر چون او را از مرگ چهار فرزندش آگاه نمود ، اُمّ البنین گفت : رگ دلم را جدا کردی ، فرزندانم و هر کسی که زیر آسمان کبود است به فِداء و سَر بَهای ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) مرا از حسین (علیه السلام) آگاه ساز.
شیخ بزرگوار ما حاج شیخ عباس قمی (طاب الله ثراه) در کتاب نَفثَةُ المَصدوُر روایت کرده : اُمُّ البنین هر روز عُبَیدالله فرزند حضرت عباس (علیه السلام) را برداشته به بَقیع ( نام گورستانی است در مدینه ) می رفته ، و مرثیه (شعر یا سخنی در سوگواری ) می خوانده ، و مردم مدینه و مروان ابن حَکَم (یکی از بزرگترین دشمنان خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای شنیدن مرثیه او اجتماع نموده و گرد می آمدند ، و آن مُخَدَّره این اشعار را می خواند : { که معنی اش چنین است ؛ 1- ای کسی که عباس ( شیر دلاور را دیده حمله می کرد و یورش میآورد بر گروه های مردم پست و فرومایگان. 2-و بدنبال او بودند از فرزندان حیدر (امیرالمومنین) هر شیر یالدار ( شیر نر ) 3-به من خبر داده اند و دانسته ام که پسرم (عباس) سرش آسیب دیده در حالی که دستش ( از تنش ) جدا شده 4-وای ( درد و اندوه ) بر من بر شیر بچه ام که سرش را خمیده کرد زدن عُمُودها و شمشیرهان بُرّان 5-اگر شمشیرت در دست هایت بود کسی نمی توانست به او (بتو) نزدیک شود. ؛ و از گفتار آن مُعظَّمَه ( رضی الله عنها) است : ( که معنی اش چنین است : 1-مرا نخوان ( به من نگو) وای بر تو مادر پسران که به یادم می آوری شیران بیشه را . 2-برای من پسرانی بود که به آنان خوانده می شدم ( به من می گفتند : اُمُّ البنین یعنی مادر پسران ) و امروز صبح کرده و شب را به روز آورده ام در حالی که پسرانی نیست. 3-چهار پسر بودند مانند کرکس ها در بلندی های زمین که به وسیله جدا شدن رگ دل ، یکی پس از دیگری به مرگ پیوستند ( کرکس که عرب آن را نَسر خوانده و جمع آن نُسُور است مرغی است بزرگ جُثَّه و بسیار نیرومند که هیچ پرواز کننده ای از مرغان نمی توانند به اندازه ی آن در بلندی پرواز کند ) 4-نوک نیزه ها با اَعضاء و اندام ایشان کشمکش می کردند ( یکی پس از دیگری به بدن و تن های آنان فرو می رفت ) پس شب همه ی ایشان نیزه خورده به زمین افتاده بودند. 5-ای کاش می دانستم آیا آن چنان است که ( به من ) خبر داده اند به اینکه دست راست عباس ( از تن ) جدا شده است.
*( از امیرالمومنین حضرت علی (علیه السلام) روایت شده که فرموده : او ( فرزندم عثمان ) را به نام برادرم (همکیشم) عُثمان بن مَظعون ( یکی از بزرگان نیکان اصحاب و یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) ، که در سال دوم هجرت از دینا رفته و در گورستان بقیع دفن شده ) نامیدم ( چون او را بسیار دوست داشتم پسرم را همنام او گردانیدم تا همیشه او در خاطِر و اندیشه ام باشد)
برگرفته از کتاب خاتون دو سرا ( مولف مرحوم فیض الاسلام ) صفحه 89 الی 97